توده ای که انکار می شود

محسن توکل

این پسر نماد قوم و هویت من است،با قامتی راستین نگاهی نافذ و چهره ای زجر کشیده اما واقعی در میان صورت های بزک شده و پلاستیکی شومن های اطرافش؛نوجوانی با صورتی آفتاب سوخته و غرور ایلیاتی؛سبک و بی تفاوت به زرق و برق استودیوی رنگارنگ با دکور میلیاردی؛  وقتی علیخانی از او در مورد کارهایش(کار موسیقیایی ش) می پرسد او کار را کار واقعی بر می شمرد و می گوید شاگرد نانوا است؛ نجیب زاده ی فقیری  که کم می خندد؛آرام و شمرده صحبت میکند و با دیدن کارت طلایی برنده شدنش ذوق زده نمی شود؛و در حین اعلام اسامی تنها نیم نگاهش به لبخند مادرش است؛این نوجوان روستایی نماد توده محرومی است که سالها نگاه مرکز نشینان را از بالا به خود حس کرده اند؛توده مستضعفی که قرار بود انقلاب و مواهبش برای آنها باشند؛توده مستضعفی که تحقیر شده ولی همچنان مغرور است،گویی هنوز فاصله ها را باور ندارد؛ نوجوان آفتاب سوخته ای که برایش مهم نیست دستمزد یک ساعت خوشمزگی های علیخانی حقوق پنج ماه کارگری ش است ،و شاید دلیل اینکه این پسر بچه روستایی بر دلشان نشست نه بخاطر آواز و صدایش؛ که برایشان خاطره ای بود…نوستالژی تلخی؛ که آنها را به یاد گذشته خودشان می اندازد.

پی نوشت:برنامه #عصر_جدید نه تغییر رویکرد صدا و سیما و تعهد مخاطب محورش ؛که کپی ناشیانه ای از امریکن گات تلنت؛ نماد سرمایه داری و بورژوازی غربی است ؛و سیلی محکمی ست که صدا و سیما برای ساکت کردن منتقدین بر صورت خودش زده است.
پی نوشت:جامعه سرد محصول #رسانه_سرد است،پیشنهاد می کنم به جای #تلوزیون از رسانه های گرم(رادیو کتاب مجله…) استفاده کنید

مطالب مرتبط

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *